سیاسی

یک اصلاح طلب و یک اصولگرا چگونه باهم می‌نویسند؟/ عشق سخت نمود اول ولی بعدا آسان شد!

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، فیاض زاهد و محمد مهاجری در یادداشتی مشترک، در روزنامه اعتماد نوشتند:
ایده نوشتن یادداشت مشترک توسط ما دو نفر، بعد از برگزاری انتخابات ریاست‌جمهوری چهاردهم شکل گرفت. تازه از انتخاباتی پرالتهاب و اضطراب رها شده بودیم که این ایده در ذهن‌مان جرقه زد. نوشتن کتاب توسط دو یا چند نویسنده و نیز مقالات علمی بی‌سابقه نیست. گاه کتاب‌هایی نوشته می‌شود که هر نویسنده نگارش بخشی از آن را برعهده می‌گیرد یا مقالاتی به رشته تحریر در می‌آید که هر یک از پدیدآورندگان، محصول کار علمی خود را ارائه می‌دهند و یک نفر، با انشای خود، آن را قلمی می‌کند. اما در مورد یادداشت روزنامه‌ای چنین سابقه‌ای در رسانه‌های ایرانی وجود نداشت یا بسیار نادر بود، هر چند که در روزنامه‌های غربی تجربه شده بود.از همین روی این موضوع رویکردی تازه به شمار می‌آمد. کتاب یا مقاله با وجود آنکه زمانبر است، اما از آنجا که نویسندگانش دارای پیشینه مشترک پژوهشی هستند به لحاظ تفاهم بر سر موضوعات و مندرجات با مشکلی روبه‌رو نمی‌شوند. روش تحقیق‌شان مشخص است و عناوینی که برگزیده می‌شود در گفت‌وگوی طرفینی به توافق کامل می‌رسد.

در یادداشت مشترک اما، چنین نیست. معمولا یادداشت‌های روزنامه‌ای به موضوعات روز می‌پردازند و گاهی زمان برای تفاهم به ساعت یا کسری از ساعت محدود است. ویژگی منحصربه‌فرد در یادداشت‌های مشترک ما، این بود که هر کدام از یک اردوگاه فکری آمده بودیم؛ آن هم با سابقه دیرینه در نحوه اندیشیدن. درست است که جوان نبودیم تا مغلوب احساسات‌مان نشویم، اما رسوب تفکر اصولگرایی در یک نفر و برخورداری نفر دیگر از همین ویژگی در تفکر اصلاح‌طلبی، می‌توانست مانع بزرگی بر سر ادامه راه باشد. چنین اتفاقی، اما نیفتاد. دلیل؟ شاید گفتنش متکبرانه باشد، ولی واقعیت آن است که ما هر دو نفر آدم‌های حرفه‌ای بودیم. هم در سیاست‌ورزی و هم در ژورنالیسم و حالا باید این صفت حرفه‌ای بودن را در جایی مانند یادداشت مشترک به رخ بکشیم. ما البته هدف‌مان این نبود که خصوصیت حرفه‌ای بودن را به جامعه رسانه‌ای ارائه بدهیم، بلکه می‌خواستیم بگوییم وفاق در حوزه اندیشه حتی با اختلافات بنیادین کاملا امکان‌پذیر است. اعتراف می‌کنیم که در ابتدا تصور موفقیت در این کار را نداشتیم و هر یک از ما بدون اینکه به دیگری حرفی بزند، تشویش شکست این پروژه را در دل می‌پروراندیم. قرار نانوشته و حتی ناگفته‌ای گذاشتیم که هیچ کدام‌مان از اصول فکری خود دست برنداریم، اما بر سر یک موضوع کاملا توافق داشتیم و آن منافع مردم بود.در روش هم تعصب و خودمحوری و خودخواهی را کنار گذاشتیم. اینها البته مجاهدت! فراوانی می‌خواست، اما ما خواستیم و توانستیم. شیوه تهیه یادداشت‌های مشترک هم کاملا بدیع بود. بر سر موضوع به توافق می‌رسیدیم. این توافق گاهی به کمتر از یک دقیقه می‌رسید. یک نفر در چت یا پیامک سوژه را می‌گفت و همین محور قرار می‌گرفت. تا آنجا که در خاطرمان هست فقط یک‌بار در عنوان سوژه اختلاف پیش آمد، آن هم به این دلیل بود که سوژه به‌روزتری وجود داشت.

معمولا کسی که سوژه را پیشنهاد می‌دهد خودش به عنوان نویسنده بخش اول کار را شروع می‌کند. هر تعداد پاراگراف که می‌خواهد و می‌تواند می‌نویسد و سپس آن را برای طرف دوم می‌فرستد و او با مطالعه متن، آنچه لازم بداند به آن اضافه می‌کند. تک و توک مواردی پیش آمده که به کار بردن چند کلمه یا یکی، دو جمله که از سوی نفر اول نوشته شده (و برعکس) با مخالفت طرف دیگر مواجه شود. حداکثر اینکه ویرایش جزیی در متن صورت می‌گیرد. سهم هر نفر در نوشته مشخص نیست.گاهی یکی کمتر و دیگری بیشتر می‌نویسد، اما مسوولیت کاملا مشترک است و هیچ کدام از پذیرفتن این مسوولیت مشترک شانه خالی نمی‌کنیم. در کنار این کار بدیع نکته قابل ملاحظه به عنوان یک تجربه برای نویسندگان جوان آن است که هر کدام که بخش اول را می‌نویسد، نفر دوم همچون دوی امدادی آن را به پایان می‌رساند. چیزی که برایمان عجیب می‌نماید، آن است در دو سطح هماهنگی بالذاتی وجود دارد، نحوه مواجهه با موضوع و دیگری بهره‌بری از واژگان و کلمات. به این دو باید نتیجه‌گیری سرمقاله‌ها را نیز افزود. به نظرم وجود هارمونی در متن مهم‌ترین دستاورد این کار است.

البته جایی الیاس حضرتی به شوخی یا جدی گفته بود که در آخر شب من برخی هست‌ها را نیست و برخی نیست‌ها را هست می‌کنم! اگر این جمله شوخی نباشد نشان از لبه تیغی می‌دهد که مثلث نویسندگان، سردبیر و صاحب امتیاز بر آن راه می‌روند. در این مدت گاه‌هایی مورد مرحمت قرار گرفته‌ایم. یک‌بار هم دادستانی رسانه طرح شکایتی کرده و البته در جلسه بازپرسی از تکریم دریغ نکرده‌اند. نکته دیگر در این میان ترس از تکراری بودن و بی‌مایه شدن محورهای نگارش است. در سال بعد شاید در برخی سرمقاله‌ها با نام سه نفر روبه‌رو شوید یا شاید یکی از ما ‌دو نفر جای خود را به کس دیگری بدهد. اما تیم دونفره ارکان اصلی این نگارش‌های مشترک هستند. شوخی یا جدی؛ گویا در تنها جایی که پروژه وفاق مسعود پزشکیان جواب داده، تشکیل این تیم دونفره برای نگارش سرمقاله‌های اینچنینی است. امیدواریم بتوانیم این اقدام نمادین را به نمونه‌ای از همکاری حرفه‌ای در عین اختلاف در خاستگاه و راهبرد بدل کنیم، اما خوب است اعتراف کنیم، در حوزه احساسی و برادری و رفاقت نیز حال و ‌روزمان تغییر کرده است.

هر دو ‌احساس می‌کنیم پس از این دوره، عصر جدیدی در زندگی انسانی‌مان شکل گرفته است. ما تبدیل به کسانی شده‌ایم که بنا به ضرب‌المثل انگلیسی؛ می‌توانیم با او به جنگ برویم! در زمانه نامرادی و نابختیاری و ناجوانمردی، این دستاورد کمی نیست! این را هم اضافه کنیم که شاید کار مشترک ما بطلان شعار «اصلاح‌طلب اصولگرا دیگه تمومه ماجرا» هم بود. هر چند که این روزها چیزی از اصلاح‌طلب و اصولگرا باقی نمانده. الان دوگانه «مرد و نامرد» جایگزینش شده است.

۲۹۲۱۸

مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا