سلام بچه ها
در مطلب قبلی خوندیم که در اینجا یک قاتل وجود داره که اسمش مرد بنفش است
و فهمیدیم که مرد بنفش کودک هارو میکشته و میذاشته توی ربات ها
خب بچه ها اینم از قسمت دوم بازی فنف
ما در مطلب های قبلی داستان فنف یک رو با فنف دو گفتیم ولی تو این مطلب دربارش حرف میزنیم
شما اگر فنف 2 رو بازی کنین اولش یک روزنامه هستش
که آخر هاش نوشته 5شب نگهبانی هر شب هم 6ساعت ولی 100دلار(فکر کنم)حقوق میدن!!
نکته جالبش اینجاست که در بازی فنف 1 ما حقوق بالای 100دلار میگرفتیم ولی چرا تو فنف 2 که کمی هم سخت میشه باید
100 دلار حقوق بگیریم؟
ولی نباید ساده از بگذریم...
بزارید یک عکس از روزنامه های اول بازی براتون بزارم
عکس بالا فنف 1 که کمی به نوشته های آخر که در کادر قرمز هست نگاه کنیم میزان حقوق در 5روز رو میبینیم
عکس بالا هم مربوط میشه به فنف2آخر های متن 100دلار و 50 سنت هست چرا در اینجا حقوق کمه؟
شاید یه دلیل داشته باشه...
داستان بازی فنف 2 قدیمی تر از بازی فنف1 باشه!
چندین دلایل هم داریم!
در فنف1 عروسک ها کمی کهنه اند(فکر کنم)
و من اینترنت رو گشتم و حداکثر حقوق سال های 1990تا1995 رو خوندم و داستان بازی هم در این سال هاست
و پرونده ما از فنف2بسته شد
دوباره برمیگردیم به داستان کلی و تئوری ها
بچه ها تاحالا دقت کردین که چرا ربات ها به ما حمله میکنند؟
من که میگم به احتمال زیاد از ما دشمنی دارن ولی چرا؟
در یکی مینی گیم های فنف(دقیق نمیدونم ولی میدونم چه اتفاق افتاد)جنازه های 5 تا کودک رو زمین افتادن و ما پاپت رو کنترل میکنیم
و پاپت هم سعی داره بچه هارو نجات بده ... اولش بهشون کادو میده(هدیه یا هرچیز) که ما میفهمیم که بچه ها با هدیه ها خوشحال
میشن ولی از مرگ که نجات پیدا نمیکنن بعد پاپت میاد بالای صفحه مینوسه give lifeیعنی بهشون زندگی بده
بعد پاپت بر سر اون بچه ها کلاه ربات هارو میزاره بعد یهو بچه پنجم اون وسط 4بچه ظاهر میشه بعد یکی از اون ربات ها (اسمش:golden fredy)
به ما حمله میکنه...
پس یعنی اون بچه پنجم چی شد؟
در مطلب بعدی میگوییم
برمیگردیم به بازی
به شما در طول بازی یک کسی زنگ میزنه و حرف هایی به شما میگه که فکر کنم مرد بنفش هست
باورش سخته ولی شاید مرد پشت تلفن(همون که میگم طول روز زنگ میزنه)مرد بنفش باشه چون
مرد بنفش تو لباسش یک نشان طلایی وجود داره که اثبات میکنه که در یکجایی کار کرده و یک چیزی
شبیه به درجه گرفته بزارین یک عکس نشون بدم
مرد پشت تلفن تو قسمتی از مکالمه هاش میگه که من از پاپت خوشم نمیاد چون اون متفکر هست(یجوری همیشه فکر میکنه)
و هرجا خواست میتونه بره! پس یعنی... مرد پشت تلفن میترسه که پشت پرده ها و اتاق هایی که ربات ها نمیتونن
اونجاها برن ولی پاپت میتونه یعنی پاپت میره و جنازه ها و .... رو میبینه
تا مطلب بعدی خداحافظ
نظر خود را اضافه کنید.
برای ارسال نظر وارد شوید.
ارسال نظر بعنوان میهمان